کد خبر : 1870
تاریخ انتشار : سه شنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۰ - ۵:۱۹
چاپ خبر دیدگاه‌ها برای گپ و گفت با فیروز ایزدخواهی دبیر بازنشسته زبان و ادبیات فارسی بسته هستند
-

گپ و گفت با فیروز ایزدخواهی دبیر بازنشسته زبان و ادبیات فارسی

گپ و گفت با  فیروز ایزدخواهی دبیر بازنشسته زبان و ادبیات فارسی

معلم باید تا آنجا که بتواند با مطالعه کامل سر کلاس حاضر شود و چیزی را که نمی داند صاف و پوست کنده و صادقانه بگوید که من این را نمی دانم




مصاحبه از :پریسا فتاح پور آزاد

ادبیات هویت یک ملت است

. لطفا خودتان را معرفی کنید.؟

فیروز ایزدخواهی دبیر بازنشسته زبان و ادبیات فارسی متولد سال ۱۳۳۴در تبریز هستم.دیپلمم را در سال ۱۳۵۴ در دبیرستان لقمان تبریز در رشته ادبی گرفتم،همان سال نیز در کنکور سراسری شرکت نموده و در رشته زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تبریز پذیرفته شدم.در بحبوبه انقلاب لیسانس ادبیات را کرفتم و چون تعهد دبیری داشتم در آموزش و پرورش استخدام شدم و چون شهرستان سراب هم نیاز شدیدی به دبیر ادبیات داشت لذا مرا به این شهر فرستادند.در سال ۱۳۶۰ با یکی از خانم دبیران سرابی ازدواج کردم که ثمره ازدواجمان دو فرزند پسر می باشد که یکی مهندس معماری و دیگری نیز کارشناس ارشد حقوق است.
سپس در سال ۱۳۸۵ بازنشست شدم
. همه ما کمابیش معتقدیم که دروس زبان و ادبیات فارسی در مقایسه با سایر دروس ویژگی های خاص و منحصر به فردی دارد ،به نظر شما آیا دبیر ادبیات هم باید ویژگی های بایسته ای داشته باشد؟
اصولا هر شغلی ویژگی های مخصوص خود را دارد و شغل معلمی نیز از این امر مستثنی نیست عامل اصلی موفقیت هر معلم عشق به کارش است که در این صورت بسیاری از مشکلات سر راه معلم خود به خود از بین می رود،در وجود معلم ادبیات هم باید عشق موج بزند تا بتواند نداشته های خود را با فصاحت و بلاغتی که لازمه ی یک معلم ادبیات است به دانش آموز برساند. چه شد که رشته ادبیات را انتخاب نمودید؟من در خانواده ای رشد مرده ام که علاقه به شعر و ادب حرف اول را می زد ،مرحوم پدرم که علاقه خاصی به دیوان حافظ داشت مرا به حفظ کردن اشعار حافظ ترغیب می کرد،یادم نمی رود که در کلاس پنجم ابتدایی بودم که حدود ۳۰٫۴۰ غزل حافظ را از بر داشتم و بدین ترتیب تخم علاقه به ادبیات در وجودم کاشته شد.👇👇

اقای ایزدخواهی


یکی از خاطرات به یاد ماندنی دوران معلمی و تدریس خود را بیان کنید؟

معلمی سرتاسر عشق و خاطره است.چه خاطره با همکاران و چه خاطره با دانش آموزان ،و این خاطره ها هستند که زندگی را برای یک معلم شیرین می سازد و هروقت من به خاطره هایم مراجعه می کنم همچون آلبومی می بینم که تمام تصاویر در آن درج است اما بهترین خاطره ای که می توانم بگویم حدود سال۶۴ در اوج جنگ تحمیلی بود که وقتی وارد کلاس دخترانه شدم دیدم یکی از دختران خیلی ناراحت است و گریه می کند ،علت را پرسیدم،بچه ها گفتند برادرش اسیر جنگی است و در زندان بغداد است و خیلی وقت است که از او خبری نیست من فورا این شعر حافظ به یادم آمد و برایش گفتم یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور
دیدم بچه ها خندیدند ،گفتم چه شده؟گفتند اتفاقا اسم برادر ایشان هم یوسف است،هفته بعد تعطیل بود،بعد از چندین روز که وارد کلاس شدم دیدم که بچه ها کلاس را تزیین کرده اند و منتظر من هستند تا شیرینی پخش کنند علت را جویا شدم گفتند تا دو روز بعد که شما این شعر را برای نعیمه خواندید نامه ای از برادرش به آنها رسیده است و در آن نامه سلامتی خود را اعلام کرده است و حالا به شکرانه این سلامتی و همچنین شعر خوانی شما جشن گرفته این.این بهترین خاطره ای بود که در ذهنم مانده است.
دد.من معتقدم هر معلم باید در رشته تخصصی خود مشغول انجام وظیفه باشد و مثل بعضی ها نخود هر آش نباشد که به هیچ درسی نه نگوید.این ضمن اینکه اعتبار معلم را از بین می برد پیش دانش آموزان هم ارزشی برایش باقی نمی ماند.معلم باید تا آنجا که بتواند با مطالعه کامل سر کلاس حاضر شود و چیزی را که نمی داند صاف و پوست کنده و صادقانه بگوید که من این را نمی دانم مطالعه می کنم و در اولین فرصت جوابش را به شما می گویم.
در حال حاضر به چه کاری مشغول هستید؟

من فعلا نمایندگی کانون قلم چی شاخه دختران در سراب را دارم ابتدا وظیفه خود می دانم که از همکاران خود که در راه اندازی نمایندگی قلم چی در سراب کمر همت بسته اند یادی کنم، و به روح پر فتوح آقایان عطاری و شیدایی و راجی و لامعی درود بفرستم و از خداوند متعال برای همکاران در قید حیات از جمله آقایان صدری،امجدی،محمد رضا عطاری،و خانم ها قضایی ،صدری و رضایی دیندار آرزوی موفقیت کنم که از هیچ کوششی دریغ نکردند.چیزی که برایم قابل افتخار است حدود بیست سالی است که نمایندگی بنیاد علمی آموزشی قلم چی را بر عهده دارم همه ساله جوانان با سواد و فرهیخته بسیاری در کنکور و در رشته های مختلف از شهران سراب پذیرفته می شوند که بسیاری از آن ها حالا در شغل های افتخار آمیز پزشکی و مهندسی و قضاوت و….مشغول خدمت به هم وطنان خود هستند و این باعث بسی افتخار و عزت برای من است.
سخن آخر…..
من بدیم وسیله از جوانان عزیز شهرمان می خواهم که به ایرانی بودن خود افتخار کنند و هر چه از دستشان بر می آید در خدمت به ایران و ایرانی کوتاهی نکنند و بدانند که ایران هر مشکلی هم داشته باشد برای ما یک خانه ی زیبا است و هیچ کس از خانه خود اظهار نفرت نمی کند بلکه به آن عشق می ورزد.و این عشق به وطن است که ما را در رسیدن به اهداف عالی خود یاری می کند.ضمنا بر خود وظیفه می دانم که از مسئولین هفته نامه زمستان سراب که این فرصت را به من دادند تا با هم گفتگویی داشته باشیم تشکر کرده و برایشان بهترین ها را آرزومند

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
نظرات بسته شده است.